loading...
سایت آموزشی
بانو بازدید : 117 دوشنبه 04 اسفند 1393 نظرات (0)

میخوام تو این پست پارت اول  داستانPINk LOVE . P1 رو براتون بذارم امیدوارم خوشتون بیاد

بعد از اینکه کیو از اون قسمت خارج شد من واقعا تحت

تاثیر قرار گرفته بودم خیلی دلم می خواست که وارد

گروه بشم اما نمی دونستم که باید چه جوری اینکارو

بکنم آخه من که یه دخترم چه طور باید وارد یه گروه

پسرونه بشم ؟اصلا اونا با اومدن من تو گروه موافقت


می کنن؟ این فکرا داشت دیوونم میکرد برا همین رفتم

بار یه دفعه صدای یه نفر اومد که می گفت: یکی بیاد

اینجا برامون بخونه بابا حوصلمون سر رفت منم که

مقداری جو گرفته بودم گفتم: من میام فقط بگین که

چی بخونم منم همونو براتون اجرا میکنم .گفت:هر چی


می خونی بخون فقط تو رو خدا بی معنی نباشه و شاد


باشه!! بعد از اینکه اجرا کردم کلی برام دست زدن بعد

برا اینکه یه گلویی تازه کنم رفتم نوشیدنی خوردم

همین که چشم به ساعتم افتاد دیدم ساعت(10:30)

شبه و فهمیدم اگه برم خونه کلکم کنده اس....!! خیلی

سریع اومدم از بار اومدم بیرون همین که خواستم سوار

دوچرخم بشم یه صدایی اومد: تو صدات خیلی خوبه و

چهره زیبایی داری کجایی هستی؟ من بدون اینکه

نگاش کنم گفتم: به تو چه هرزه ی لات ببین الان اصلا

حوصله ندارم گم شو برو ....!! - باشه میرم ولی بدون

که بد فرصتی رو از دست دادی ها؟؟!! این حرف

توجهمو جلب کرد به پشتم که نیگا کردم دیدم کیو

بود.گفتم: تو،تو این جا ، چه طور من دارم خواب می


بینم؟ کیو:نه بیدار بیداری ببین دختر جون من حوصله ی

کل کل کردنو این جور چیزا رو ندارم چون اوضام خیطه!

پس تا به زور متوصل نشدم خودت مثل یه دختر خوب با

پای خودت بیا توو خب؟ نویسا: ب بباشه!! میام پس


وایسا دوچرخمو پارک کنم بعد می یام کیو: خب دیگه

من نمی دونم تا 10 دقیقه وقت داری که بیای بعد از

اون مجبورم برم سراغ یکی دیگه من تا این جمله رو

شنیدم سریع دوچرخمو پرت کردم رو زمین و اومدم تو

بار. نویسا: خب بگو می شنوم. کیو: اسمت چیه؟

 

  -اسمم؟ نویسا !! - چند سالته؟ نویسا: راستش سال

آخر دبیرستانم 17 سالمه.کیو:کمی بچه ای ولی مهم

نیس!! خوانندگی چی بلدی؟ نویسا: در همین حد که

دیدی. کیو: خب ببین من میخوام به تو یه ماموریت بدم

این ما موریت حدود 9 ماه شایدم یک سال طول میکشه


نویسا: چی؟ چه ماموریتی؟ کیو: ببینم به بازیگری

علاقه داری؟ نویسا: من عاشق بازیگریم. کیو: من یه

مدتیه که دوچار یه بیماری شدم که حتما باید برم

آمریکا اگه نرم معلوم نیست که چه بلایی سرم میاد

نویسا: چه کمکی از دست من بر میاد؟ کیو: آها


رسیدی به جای خوبش خب تو باید به جای من وارد

گروه بشی البته همه می دونن که من نیستم فقط تا

مد تی که من نیستم تو به جام خوانندگی می کنی

تازه حقوقمو هم به تو میدن نویسا:حالا چرا من؟ چرا یه

پسرو نیووردی؟ این طوری کمتر دوچار دردسر میشدی.


کیو: اونش دیگه به تو مربوط نیست وقتی از آمریکا بر

گشتم بهت میگم نویسا: اون وقت اگه بر نگشتی چی؟

کیو: منظورت چیه؟ نویسا: خودت گفتی بیماری اگه به

هر دلیلی چه میدونم دیگه نتونستی نفس بکشی من

باید تا کی بمونم؟ کیو: ببین چه طور نرفته داری نفوز بد

میزنی ..!! یه خدایی نکرده ای یه زبونم لالی چیزی..!!

نویسا: ببخشین ولی این یه جور عاقبت اندیشیه دیگه

قبول داری؟ کیو: خب همچین بگی نگی.نویسا: ببین

من خیلی دیگه دیرم شده حالا سریع بگو من از کی

باید بیام؟ کیو:خب فردا ما تمرین نمی کنیم بیا تو

شرکت تا اونجا حد اقل بتونم تورو به مدیر گروه معرفی


کنم ولی یادت باشه که بایستی لباس پسرونه بپوشی


و خودتو شکل پسرا کنی خلاصه اصلا کسی نباید شک

کنه که دختری...!! نویسا: کمی سخته ولی سعیمو

می کنم کی باید بیام؟ کیو:فردا بعد از ظهر نویسا: خب

باشه و از سر جام بلند شدم همین که خواستم از سر


صندلی بلند بشم گفتم:ببینم نکنه توهم داری چاخان


می کنی؟ نکنه داری منو سر کار میزاری؟ کیو: ای بابا

مث اینکه من اینجا ی ساعت دارم واسه تو خنگ قصه

 ملکه الیزابتو تعریف میکنم. تو مثل اینکه حالیت نیس

نه؟ نویسا: وای به حالت بیامو همه این چیزا دروغ

باشه...!! اون وقت دود مانتو به باد میدم و به همه

میگم که هپاتیپ داری. کیو: تو از کجا میدو نی که من

هپاتیت دارم؟ نویسا: می دونم دیگه فقط خواستم


بدونی که اذت نقطه ضعف دارم ...!! فعلا خدا حافظ!!

کیو: برو خدا حافظ..!! من سوار دوچرخم شدم و رفتم

خونه صبح زود از خواب بیدار شدم نفس: باز داری کدوم

گوری میری؟ نویسا: ببین نفس می خوام یه رازی رو

بهت بگم فقط قول بده به کسی نگی. نفس: بگوووو!!

نویسا: ببین من برا مدتی نیستم شاید یه سال شایدم

چند ماه میرم پکن .نفس: میری پکن چی کار؟ نویسا:

می خوام برم یه مصاحبه کاری بکنم اگه کارم بگیره

حسابی پولدار میشیم. نفس: خب چرا نباید کسی اینو

بفهمه؟ اینکه بد نیس .نویسا: خنگ خدا  کی میگم

کسی نفهمه میگم به مامان نگو رفتم پکن بگو رفته

جی جو یا جایی دیگه ،چون اگه بفهمه بهم اجازه

نمیده می فهمی؟ نفس: باشه خیالت تخت برو به

سلامت ببینم چی کار میکنی..!!و من با نهایت زیرکی

از خونه خارج شدم.

هیون: چی؟ واقعا کیو می خواد بره نیو یورک اما چرا؟

مدیر:  می خواد بره اون جا چون چون چیزه خب از

خودش بپرس..!! هیون: حالا چه کاری از دست من بر

میاد؟. مدیر: از دست تو هیچی فقط یه عضو جدید می

خواد به گروه اضافه بشه امروز میاد. هیون: برای

همیشه یعنی دیگه کیو نیست؟ مدیر: نه فقط برای

مدتی تا زمانی که کیو بر گرده همین. هیون: خیلی

مشتاقم که عضو جدیدو ببینم .مدیر: عضو جدید اون

طوری که کیو میگه خارجیه پس باهاش خوب رفتار کنید

به بقیه هم اینو بگو باشه؟ هیون: حتما!!! جونگی: چی

شده هیون مشکوک میزنی خبریه؟ هیون: هیچی گل

پسر برو به کیو بگووو بیاد به اون یکی ها هم بگو

بیان...!! جونگمین رفت و همشونو خبر کرد کیو تمام ما

جریان رو براشون تعریف کرد فقط نگفت که هپاتیت

داره.هیونگ: که این طور !! پس عضو جدید تو راهه کی

میاد؟ کیو: فک کنم الانا دیگه باید پیداش بشه..!!

راستی من دیگه دیرم شده الان به پرواز نمی رسم

فعلا بای بای همگی !! یونگی: دلم برات تنگ میشه و

خلاصه کیو رفت و همه ازش خداحافظی کردن . حدود


دوقیقه بعد از رفتنش من اومدم البته با یه قیافه ی

جدید یعنی کت و شلوار و موی فشن وصد البته بدون

آرایش. جونگ مین: این جوجه عضو جدیدمونه؟ یونگ:

مودب باش فقط کمی سنش کمه. من اومدم نزدیک.

گفتم: سلام....!!! هیون: پس تویی.. ببینم چرا این قدر

رنگت پررریده؟؟؟ نویسا: من نه حالم خیییییییلی عاااالیه

هیونگ: منتظر چی هستی؟ نمی خوای تست بدی؟

نویسا: تست چه تستی؟ جونگی: بابا تو چه قدر

شوتی تست صدا دیگه...!! نویسا: اوالبته که میدم.

هیون: صبر کن بینم اسمت چیه؟؟؟ نویسا: من؟ اسمم

چیزه ......!! یونگی: اسمت یادت رفته؟ مسخره اس

نویسا: نه اسمم دنیله. هیون: خب می تونم دنی

صدات کنم؟ نویسا: البته که می تونی . هیون: خب

دنی بیا بریم باید تست بدی . من تست صدا و رقصو


دادم و قبول شدم . هیون :وای خدای من تو استعدادت

واقعا عالیه تو می تونی  صدای اصلی باشی...!!

نویسا: واقعا من می تونم؟ اذت ممنونم این واقعا آرزو ی من بوود. هیونگ در گوشی به جونگ گفت: یاد بگیر

ببین این روز اولی چه طور شد صدا اصلی ولی تو زیر

صدایی واقعا خجالت آوره.. جونگ: عیب نداره ...!! بزار

بخونه من مشکلی ندارم. بلا خره من وارد گروه شدم

یعنی همون چیزی که آرزو شو داشتم. یونگی: خب

وسایلت همراهتن؟ نویسا: اونا رو می خوای چی کار؟

یونگ: خب باید بیاریشون خونه ی ما . نویسا: چی؟

خونه شما؟ یعنی من باید اون جا زندگی کنم؟هیونگ:

عیبی داره؟ نویسا: نه نه معلومه که عیبی نداره..

فقط... هیون: بهانه ممنوع فردا هم کنسرت داریم باید

خودتو حاضر کنی ....!! هیونگ کمکم کرد که وسایلمو

ببرم تو همین که داشتم ساکمو میزاشتم گفت: ببینم

تو مطمئنی که پسری؟ نویسا: چه طور مگه خب

معلومه که پسرم. هیونگ:آخه بهت نمی یاد ...!!

نویسا: گیر دادی هاااا!!....!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 97
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 31
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 65
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 1,698
  • بازدید سال : 7,180
  • بازدید کلی : 152,147