میخوام تو این پست مدل میکاپ دخترانه رو براتون بذارم امیدوارم خوشتون بیاد
میخوام تو این پست مدل میکاپ دخترانه رو براتون بذارم امیدوارم خوشتون بیاد
مواد لازم:
گوشت با استخوان: ۸۰۰ گرم، پیاز: ۴ تا ۵ عدد، نخود لپه شده: ۲۵۰ گرم، کشک: ۴۵۰ گرم، سیر: یک بوته متوسط، زعفران: یک قاشق دمکرده، نمک، فلفل و زردچوبه: به میزان لازم، سیر داغ: ۲ قاشق.
طرز تهیه:
ابتدا گوشت و پیاز خرد شده و سیر و نخود را در یک قابلمه مناسبی ریخته و مقداری آب جوش روی آن بریزید که روی مواد را بگیرد.سپس آن را روی حرارت گذاشته و پس از اینکه جوش آمد شعله را کم کرده و دو تا سه ساعت صبر کنید تا بپزد.سپس کشک و نمک و فلفل را اضافه کنید و در قابلمه را باز بگذارید و حرارت را هم کم کنید تا ریز جوش بزند و پخته شود.
آبگوشت شما آماده است، آن را در ظرف مخصوص کشیده و روی آن را با سیر داغ و کمی زعفران تزئین کنید.
این غذا را بیشتر با گوشت بز میپزند و از غذاهای محلی کرمان است که به بز قرمه هم معروف است.
میخوام تو این پست اموزش تهیه پیتزای دودی رژیمی رو براتون بذارم امیدوارم خوشتون بیاد
اگر به دنبال فست فود سالم هستید بهتر است این پیتزای دودی را هم امتحان کنید.کالری این پیتزا نصف کالری پیتزاهای معمولی است .
کالری این پیتزا نصف کالری پیتزاهای معمولی است.
وعده : 12 قطعه
زمان آماده سازی مقدمات : 10 دقیقه
زمان پخت : در دمای 450 درجه فارنهایت ، 16 دقیقه
مواد لازم :
خمیر پیتزای آماده |
350 گرم |
سیر سفید و گیاهان معطر |
120 گرم |
پنیر گوتا رنده شده |
2 فنجان |
1 فنجان |
|
بوقلمون دودی ورقه شده |
2 اونس |
ریحان |
به مقدار دلخواه |
طرز تهیه :
1. فر را در درجه ی 450 فارنهایت گرم کنید. در سینی فر نسوزی روغن اسپری کنید .
2. خمیر پیتزا را بروی سینی فر پهن کنید و در دمای 450 درجه به مدت 8 دقیقه در فر قرار دهید.
3. سینی را از فر بیرون بیاورید ، ادویه و سیر را بروی آن بپاشید سپس مقداری پنیر پیتزا را با پنیر موزارلا مخلوط کرده و روی خمیر بپاشید و بوقلمون های ورقه شده را روی آن پهن کنید و به مدت 8 دقیقه در فر قرار دهید تا طلایی شود.
4.غذا حاضر است آنرا به دوازده قطعه کنید و با برگهای ریحان نزئین کنید.
داستان این فیلم درباره خانواده علیرضا خان است که شامل چهار دختر به نام های فکرت لیلا نجلا و عایشه و یک پسر به نام شوکت است. نجلا در دانشگاه قبول می شوند و همه تصمیم می گیرند که با هم به پایتخت بیایند. همه افراد خانه با رسیدن به استانبول عوض می شوند انها به خانه ی علیرضا خان می روند این خانه یادگار بچگی اوست در این میان زن همسایه و دخترش صدف هم به انها اضافه می شوند که در تمیز کردن خانه به انها کمک می کنند صدف از همان اول عاشق شوکت می شود ولی شوکت به او به چشم خواهرش نگاه می کند. او در امتحان بانک شرکت می کند و قبول می شود و در انجا با زنی متاهل به نام فرخنده اشنا می شود. فرخنده خودش را مجرد جا می زند و حسابی روی مخ شوکت کار می کند. شوهر فرخنده متوجه می شود و فرخنده مجبور می شود که شوهرش را به شوکت معرفی کند شوکت خودش را از فرخنده دور می کند اما فرخنده دست برنمی دارد و می گوید من می خواهم طلاق بگیرم و شوکت را به خانه اش می کشد که شوهرش می رسد شوکت از پنجره فرار می کند فرخنده خودش را الکی زخمی می کند و به شوکت می گوید شوهرش او را زده است خلاصه طلاق می گیرد. شوکت او را به خانواده اش معرفی می کند ولی علیرضا خان قبول نمی کند و در اخر شوکت می گوید اگر نگذارید با او ازدواج کنم خودم را می کشم که ازدواج انجام می شود. فرخنده بسیار بدذات است و با همه سر ناسازگاری دارد. در این میان صدف با مردی دوست می شود به نام اوز ولی بعدش نمی خواهد این دوستی را ادامه بدهد و نجلا شماره اوز را می گیرد و با او دوست می شود . علیرضا خان در شرکتی مشغول به کار بوده که اوز به او تهمت می زند و علیرضا بیرون می اید. اوز خیلی انسان مکاری است و همزمان با زن رییسش جیدا هم در ارتباط است در عروسی فرخنده اوز و خانواده رییسش را دعوت می کند و اوز انجا می فهمد که نجلا دختر علیرضا خان است علیرضا از دست اوز حسابی دلگیر است و نمی خواهد بگذارد که خانواده اش به او نزدیک شوند. لیلا هم با دوست پسر یکی از دوستانش دوست می شود که با هم تصادف می کنند و به یک پیر مرد می زنند و او می میرد لیلا دستگیر می شود و در نهایت با پول خانواده دوست پسرش قضیه فیصله می یابد. نجلا با اوز تمام کرده و لیلا با اوز دوست می شود. یک شب که صدف تنهاست لیلا و نجلا به نزد صدف می روند اوز به لیلا زنگ می زند و او را بیرون می کشد او بسیار نوشیده و به لیلا تعرض می کند الان لیلا همش افسرده است و جرات ندارد که به کسی چیزی بگوید. از طرفی پیرزنی وارد داستان می شود که از بچه گی با علیرضا خان بوده و او عکس زنی به نام ریحان را به شوکت نشان می دهد و می گوید که او زن قبلی علیرضا خان بوده. الان در خانه هر کس رازی دارد. از طرفی اول همه با این پیرزن که اسمش ثریا بود بد بودند بعد می فهمند که او کلی پول دارد همه سعی دارند که توجه او را به خود جلب کنند. فکرت هم همش یار پدرش است و از بقیه دخترها با شعورتر به نظر می رسد او نامزدی داشته که وقتی پدرش بخش دار بوده می فهمد که نامزد فکرت در اختلاس دست داشته فکرت به خاطر پدرش از نامزدش جدا می شود او چند بار برای اشتی می اید اما فکرت نمی پذیرد و یک روز او را در حال غذا خوردن با نامزد جدیدش می بیند. در این بین اوز یک جریان الکی ترتیب داده بود و نگذاشته بود به رییسش تیر بخورد و خیلی مورد اعتماد رییسش قرار گرفته است. از طرفی جیدا زن رییس از طریق فرخنده می فهمد که اوز با لیلا و نجلا دوست است و او هم در اندیشه انتقام از اوز است.
میخوام تو این پست آموزش خودآرایی مو رو براتون بذارم امیدوارم خوشتون بیاد
میخوام تو این پست پارت اول داستانPINk LOVE . P3 رو براتون بذارم امیدوارم خوشتون بیاد
یونگ:آخه 14 تا 14 تا دوست دختر داره گفتم شاید بخواد یکیشونو بده بهت . نویسا: اوه اه
چهارده تا چه طور وقت میکنی به همشون برسی؟جونگ:آخه با همشون که یه کار انجام نمیده پس مشکلی نداره. هیون: ببخشید جونگی خان کسی با ید اینو بگه که خودش پاک باشه نه مثل تو که.....!! نویسا: اون چی؟. هیونگ: خب اون.... جونگ: نه نه نه نگو قرار شد کسی چیزی نفهمه.یونگ: خب دنی هم دیگه از خودمونه باید بدونه یا نه؟ نویسا: یکی برا من تو ضیح بده اینجا چ خبره؟ هیون: خب جونگمین یه دوست دختر داره اسمش سو یونگه ست خب اونا مدت زیادی با هم بودن تا اینکه رابطشون به جایی کشید که سو یونگ باددار شد و الان این دختره ولکن نیس و میگه که جونگمین با ید باهاش ازدواج کنه مگه نه....!!نویسا:واو خیلی خفنه!! هی توچرا یه همچین کار احمقانه ای کردی؟. جونگ: خب چی کار کنم؟ خودش خواست. نویسا: یعنی خودش خواست که آبروش بره خیلی جالبه باید دختر زیرکی باشه که این جوری میکنه.راستی من باید برم بازار کلی کار دارم. هیون: اینم سویچ مو تور بیا بگیر. نویسا: یعنی باید با موتور برم.مرسی با دوچرخه راحت ترم. یونگ: هه هه هه!! تو خیلی بامزه ای نگو که بلد نیستی یه موتو روبرونی که خندم میگیره.نویسا: کی گفته من بلد نیستم؟ باشه خودم میرونم فعلا بای.من تقریبا تونستم تا اوایل بازار موتو رو کنترل کنم.اما همین که تو اوج موتو ر سواری بودم متوجه یه چاله ی بزرگ شدم که جلوم بود اصلا نتونستم خودمو کنترل کنم. در همین لحظه یه آقای قد بلند و خوش تیپ جلوم وایساده بود. از بس ترسیده بودم چشامو بستم و تا اینکه موتور افتاد تو ی اون گودال و منم از موتور پرت شدم پایین و افتادم روی اون آقای قد بلد. اصلانگاش نکردم. فقط سعی کردم خودمو جمع و جور کنم .آقا: حالت خوبه؟ نویسا: بله بله مرسی خوبم.خیلی سریع موتو رو در آوردم و رفتم.آقا: این کی بود چه قدر آشنا میزد.خیلی جااالبه.......
من هنوز تو شوک بودم و خیلی سریع رفتم خونه و قتی رفتم: جونگ:سلام..... وای چرا این شکلی شدی؟ تصادف کردی؟ نویسا: نه بابا تصادف کیلو چنده؟ با یکی دعوام شد.هیون: اصلابهت نمیاد اهل زد و خورد باشی. نویسا: خب حالا که هستم. هیونگ:یه خبر دارم در حد لالیگا .البته برا هیون فردا باید بریم تو ی یه شرکت بزرگ. هیون: خب این کجاش جالبه؟ هیونگ: خب آخه لی مین هو و خواهرش ارمیا می خوان بیان .هیون: ارمیا؟ مگه از فرانسه بر گشته؟ جونگ:خب معلومه ک بر گشته یه ما هی میشه.هیون حالت خیلی تا سف باری رفت تو اتاقش . نویسا:هیون چش شد؟جونگ: آخه با ارمیا یه جریانی داشته البته بر میگرده به7 سال پیش تر جیح میدیم چیزی نگیم تا این موضوع کامل فراموش بشه.
من این قضیه برام مبهم بوووود ولی زیاد وراجی نکردم و خیلی سریع رفتم بخوابم.
................صبح زود .........................
همه از خواب بیدار شدن و رفتیم تو ی اون شرکت بزرگ اول که رفتیم مارو تحویل گرفتن بعد
ازیه ساعت که متظر مونیم منشی گفت: خانوم و آقای لی دارن میان.وقتی اومدن تو به همه سلام کردن مین هو اومد طرف من که باهام سلام کنه همین که چشامون تو چشای همدیگه افتاد. مین هو: تو؟ تو همونی نیستی که؟؟؟.....هیون: شما ها همدیگه رو میشناسید؟ مین هو:من و این آقا تو خیابون با هم بر خورد کردیم. ارمیا: تو و این آقای جذاب با هم بر خورد کردیم.نویسا: جذاب بامنی؟ارمیا:آره معلومه ک با تو امببینم اسمت چیه؟ - اسمم؟ دانیله.- خوشبختم منم ار میامارمیا: تو خیلی خیلی پسر خوشگلی هستی. نویسا: مرسی تو هم دختر زیبایی هستی.ارمیا: میای بریم با هم قدم بزنیم. نویسا: البته بیا بریم. مین هو:این عضو جدیدتونه؟خیلی بچه اس.به نظر میاد ار میا ازش خوشش میاد.هیون: هه یعنی ار میاد اینقدر نامرده؟؟.مین هو: ببین هیون، تو اگه واقعا ارمیا رو می خواستی تو فرانسه تنهاش نمی زاشتی میدونی اون تنهایی تو فرانسه چی کشیده؟هیون: هی این بی انصافیه همه چیو بندازی تقصیر من ، اون خودش حاضر نشد کارشو ول کنه. جونگ: بسه دیگه این بحثا به جایی نمیرسه.هیونگ: دنی و ارمیا کجان؟ یونگ: کجا می خواستی باشن تو حیاط با همن دیگه. هیون : ببین این جوجه تیغی چه طور نیومده براما شاخ شده. جونگ: چی کارش داری؟ بزار اونم کمی یاد بگیره.هیون خیلی سریع رفت.مین هو: باورم نمیشه هیون بعد این همه سال هنوز تو فکرشه!! هیونگ: تو فکرشه؟ بعد ازاینکه از فرانسه بر گشت با هیچ کس دوست نشد. مین هو: ول کنید بیاین بریم یه نوشیدنی بزنیم.
................................
نویسا: دختر جون تو چرا افتادی دنبال من؟ ارمیا:آخه تو پسر خیلی جالبی هستی. میای با هم دوست شیم؟ نویسا: چی منظورت چه نوع دوستیه؟ ارمیا: منظورم همونیه که میگن دوست دختر دوست پسر ،نویسا: نه نه نه ببین دختر خانوم من و تو نمی تونیم با هم دوست بشیم.ارمیا: چرا؟نویسا: خب چون چون.... ارمیا: آها فهمیدم حتما به خاطر هیونه من و اون هیچ ارتباطی باهم نداریم و هر چی بوده گذشته. نویسا: اتفاقا برا همین بود اون دلش میشکنه .ارمیا:اتفاقا اشتباه منم این بود ک به دلش اهمیت دادم خب حالا چی کار می کنی؟ جوابم چیه؟؟نویسا: خب چی بگم راستش..... یه دفعه مین هو اومد و حرفمو قطع کرد و گفت: ار میا بیا بریم ک کلی کا داریم. ارمیا: باشه اومدم. بعدا می بینمت عزیزم. بای. نویسا: وای راحت شدم عجب دختر سیریشیه هاااا. همین که از پله ها اومدم پایین هیون جلوم وایساد ه بوود. هیون: حرفاتون تموم شد؟نویسا: آره تمومید. هیون: خوش گذشت؟ ببینم لذت اینکه بری دختر ی رو تور کنی که میدونی یکی دیگه دوسش داره چیه؟ نویسا: من نمی دونم تو داری راجع به چی حرف میزنی.هیون: بیا باهام می فهمی . نویسا: کجا باید بیام؟ هیون که دید فایده نداره خودش دست نویسارو کشد و آوردش تو دفتر مدیر. مدیر: چه تو نه؟ هیون: این آقا پسر حق نداره دیگه تو این گروه بمونه مگه نه جنازش رو زمینه.
میخوام تو این پست پارت اول داستانPINk LOVE . P1 رو براتون بذارم امیدوارم خوشتون بیاد
بعد از اینکه کیو از اون قسمت خارج شد من واقعا تحت
تاثیر قرار گرفته بودم خیلی دلم می خواست که وارد
گروه بشم اما نمی دونستم که باید چه جوری اینکارو
بکنم آخه من که یه دخترم چه طور باید وارد یه گروه
پسرونه بشم ؟اصلا اونا با اومدن من تو گروه موافقت
می کنن؟ این فکرا داشت دیوونم میکرد برا همین رفتم
بار یه دفعه صدای یه نفر اومد که می گفت: یکی بیاد
اینجا برامون بخونه بابا حوصلمون سر رفت منم که
مقداری جو گرفته بودم گفتم: من میام فقط بگین که
چی بخونم منم همونو براتون اجرا میکنم .گفت:هر چی
می خونی بخون فقط تو رو خدا بی معنی نباشه و شاد
باشه!! بعد از اینکه اجرا کردم کلی برام دست زدن بعد
برا اینکه یه گلویی تازه کنم رفتم نوشیدنی خوردم
همین که چشم به ساعتم افتاد دیدم ساعت(10:30)
شبه و فهمیدم اگه برم خونه کلکم کنده اس....!! خیلی
سریع اومدم از بار اومدم بیرون همین که خواستم سوار
دوچرخم بشم یه صدایی اومد: تو صدات خیلی خوبه و
چهره زیبایی داری کجایی هستی؟ من بدون اینکه
نگاش کنم گفتم: به تو چه هرزه ی لات ببین الان اصلا
حوصله ندارم گم شو برو ....!! - باشه میرم ولی بدون
که بد فرصتی رو از دست دادی ها؟؟!! این حرف
توجهمو جلب کرد به پشتم که نیگا کردم دیدم کیو
بود.گفتم: تو،تو این جا ، چه طور من دارم خواب می
بینم؟ کیو:نه بیدار بیداری ببین دختر جون من حوصله ی
کل کل کردنو این جور چیزا رو ندارم چون اوضام خیطه!
پس تا به زور متوصل نشدم خودت مثل یه دختر خوب با
پای خودت بیا توو خب؟ نویسا: ب بباشه!! میام پس
وایسا دوچرخمو پارک کنم بعد می یام کیو: خب دیگه
من نمی دونم تا 10 دقیقه وقت داری که بیای بعد از
اون مجبورم برم سراغ یکی دیگه من تا این جمله رو
شنیدم سریع دوچرخمو پرت کردم رو زمین و اومدم تو
بار. نویسا: خب بگو می شنوم. کیو: اسمت چیه؟
-اسمم؟ نویسا !! - چند سالته؟ نویسا: راستش سال
آخر دبیرستانم 17 سالمه.کیو:کمی بچه ای ولی مهم
نیس!! خوانندگی چی بلدی؟ نویسا: در همین حد که
دیدی. کیو: خب ببین من میخوام به تو یه ماموریت بدم
این ما موریت حدود 9 ماه شایدم یک سال طول میکشه
نویسا: چی؟ چه ماموریتی؟ کیو: ببینم به بازیگری
علاقه داری؟ نویسا: من عاشق بازیگریم. کیو: من یه
مدتیه که دوچار یه بیماری شدم که حتما باید برم
آمریکا اگه نرم معلوم نیست که چه بلایی سرم میاد
نویسا: چه کمکی از دست من بر میاد؟ کیو: آها
رسیدی به جای خوبش خب تو باید به جای من وارد
گروه بشی البته همه می دونن که من نیستم فقط تا
مد تی که من نیستم تو به جام خوانندگی می کنی
تازه حقوقمو هم به تو میدن نویسا:حالا چرا من؟ چرا یه
پسرو نیووردی؟ این طوری کمتر دوچار دردسر میشدی.
کیو: اونش دیگه به تو مربوط نیست وقتی از آمریکا بر
گشتم بهت میگم نویسا: اون وقت اگه بر نگشتی چی؟
کیو: منظورت چیه؟ نویسا: خودت گفتی بیماری اگه به
هر دلیلی چه میدونم دیگه نتونستی نفس بکشی من
باید تا کی بمونم؟ کیو: ببین چه طور نرفته داری نفوز بد
میزنی ..!! یه خدایی نکرده ای یه زبونم لالی چیزی..!!
نویسا: ببخشین ولی این یه جور عاقبت اندیشیه دیگه
قبول داری؟ کیو: خب همچین بگی نگی.نویسا: ببین
من خیلی دیگه دیرم شده حالا سریع بگو من از کی
باید بیام؟ کیو:خب فردا ما تمرین نمی کنیم بیا تو
شرکت تا اونجا حد اقل بتونم تورو به مدیر گروه معرفی
کنم ولی یادت باشه که بایستی لباس پسرونه بپوشی
و خودتو شکل پسرا کنی خلاصه اصلا کسی نباید شک
کنه که دختری...!! نویسا: کمی سخته ولی سعیمو
می کنم کی باید بیام؟ کیو:فردا بعد از ظهر نویسا: خب
باشه و از سر جام بلند شدم همین که خواستم از سر
صندلی بلند بشم گفتم:ببینم نکنه توهم داری چاخان
می کنی؟ نکنه داری منو سر کار میزاری؟ کیو: ای بابا
مث اینکه من اینجا ی ساعت دارم واسه تو خنگ قصه
ملکه الیزابتو تعریف میکنم. تو مثل اینکه حالیت نیس
نه؟ نویسا: وای به حالت بیامو همه این چیزا دروغ
باشه...!! اون وقت دود مانتو به باد میدم و به همه
میگم که هپاتیپ داری. کیو: تو از کجا میدو نی که من
هپاتیت دارم؟ نویسا: می دونم دیگه فقط خواستم
بدونی که اذت نقطه ضعف دارم ...!! فعلا خدا حافظ!!
کیو: برو خدا حافظ..!! من سوار دوچرخم شدم و رفتم
خونه صبح زود از خواب بیدار شدم نفس: باز داری کدوم
گوری میری؟ نویسا: ببین نفس می خوام یه رازی رو
بهت بگم فقط قول بده به کسی نگی. نفس: بگوووو!!
نویسا: ببین من برا مدتی نیستم شاید یه سال شایدم
چند ماه میرم پکن .نفس: میری پکن چی کار؟ نویسا:
می خوام برم یه مصاحبه کاری بکنم اگه کارم بگیره
حسابی پولدار میشیم. نفس: خب چرا نباید کسی اینو
بفهمه؟ اینکه بد نیس .نویسا: خنگ خدا کی میگم
کسی نفهمه میگم به مامان نگو رفتم پکن بگو رفته
جی جو یا جایی دیگه ،چون اگه بفهمه بهم اجازه
نمیده می فهمی؟ نفس: باشه خیالت تخت برو به
سلامت ببینم چی کار میکنی..!!و من با نهایت زیرکی
از خونه خارج شدم.
هیون: چی؟ واقعا کیو می خواد بره نیو یورک اما چرا؟
مدیر: می خواد بره اون جا چون چون چیزه خب از
خودش بپرس..!! هیون: حالا چه کاری از دست من بر
میاد؟. مدیر: از دست تو هیچی فقط یه عضو جدید می
خواد به گروه اضافه بشه امروز میاد. هیون: برای
همیشه یعنی دیگه کیو نیست؟ مدیر: نه فقط برای
مدتی تا زمانی که کیو بر گرده همین. هیون: خیلی
مشتاقم که عضو جدیدو ببینم .مدیر: عضو جدید اون
طوری که کیو میگه خارجیه پس باهاش خوب رفتار کنید
به بقیه هم اینو بگو باشه؟ هیون: حتما!!! جونگی: چی
شده هیون مشکوک میزنی خبریه؟ هیون: هیچی گل
پسر برو به کیو بگووو بیاد به اون یکی ها هم بگو
بیان...!! جونگمین رفت و همشونو خبر کرد کیو تمام ما
جریان رو براشون تعریف کرد فقط نگفت که هپاتیت
داره.هیونگ: که این طور !! پس عضو جدید تو راهه کی
میاد؟ کیو: فک کنم الانا دیگه باید پیداش بشه..!!
راستی من دیگه دیرم شده الان به پرواز نمی رسم
فعلا بای بای همگی !! یونگی: دلم برات تنگ میشه و
خلاصه کیو رفت و همه ازش خداحافظی کردن . حدود
دوقیقه بعد از رفتنش من اومدم البته با یه قیافه ی
جدید یعنی کت و شلوار و موی فشن وصد البته بدون
آرایش. جونگ مین: این جوجه عضو جدیدمونه؟ یونگ:
مودب باش فقط کمی سنش کمه. من اومدم نزدیک.
گفتم: سلام....!!! هیون: پس تویی.. ببینم چرا این قدر
رنگت پررریده؟؟؟ نویسا: من نه حالم خیییییییلی عاااالیه
هیونگ: منتظر چی هستی؟ نمی خوای تست بدی؟
نویسا: تست چه تستی؟ جونگی: بابا تو چه قدر
شوتی تست صدا دیگه...!! نویسا: اوالبته که میدم.
هیون: صبر کن بینم اسمت چیه؟؟؟ نویسا: من؟ اسمم
چیزه ......!! یونگی: اسمت یادت رفته؟ مسخره اس
نویسا: نه اسمم دنیله. هیون: خب می تونم دنی
صدات کنم؟ نویسا: البته که می تونی . هیون: خب
دنی بیا بریم باید تست بدی . من تست صدا و رقصو
دادم و قبول شدم . هیون :وای خدای من تو استعدادت
واقعا عالیه تو می تونی صدای اصلی باشی...!!
نویسا: واقعا من می تونم؟ اذت ممنونم این واقعا آرزو ی من بوود. هیونگ در گوشی به جونگ گفت: یاد بگیر
ببین این روز اولی چه طور شد صدا اصلی ولی تو زیر
صدایی واقعا خجالت آوره.. جونگ: عیب نداره ...!! بزار
بخونه من مشکلی ندارم. بلا خره من وارد گروه شدم
یعنی همون چیزی که آرزو شو داشتم. یونگی: خب
وسایلت همراهتن؟ نویسا: اونا رو می خوای چی کار؟
یونگ: خب باید بیاریشون خونه ی ما . نویسا: چی؟
خونه شما؟ یعنی من باید اون جا زندگی کنم؟هیونگ:
عیبی داره؟ نویسا: نه نه معلومه که عیبی نداره..
فقط... هیون: بهانه ممنوع فردا هم کنسرت داریم باید
خودتو حاضر کنی ....!! هیونگ کمکم کرد که وسایلمو
ببرم تو همین که داشتم ساکمو میزاشتم گفت: ببینم
تو مطمئنی که پسری؟ نویسا: چه طور مگه خب
معلومه که پسرم. هیونگ:آخه بهت نمی یاد ...!!
نویسا: گیر دادی هاااا!!....!!
میخوام تو این پست فوت آرایشگری رو براتون بذارم امیدوارم خوشتون بیاد
میخوام تو این پست لاك زدن به روش زيبا رو براتون بذارم امیدوارم خوشتون بیاد
گرداوری:اموزشکده ما
میخوام تو این پست طراحی ناخن به شکل زیبا رو براتون بذارم امیدوارم خوشتون بیاد
گرداوری:اموزشکده ما
تعداد صفحات : 10